جدول جو
جدول جو

معنی غریب زاده - جستجوی لغت در جدول جو

غریب زاده
فرزند شخص غریب، فرزند کولی، کنایه از حرام زاده
تصویری از غریب زاده
تصویر غریب زاده
فرهنگ فارسی عمید
غریب زاده
(غَ دَ / دِ)
لولی زاده. (غیاث اللغات). در محاوره به معنی لولی زاده است چه اکثر مسافران به لولی و کاولی اختلاط کنند. (آنندراج) ، زادۀ زنا. حرامزاده. (ناظم الاطباء) :
غریب زاده که تخمش بیفتد از عالم
نمی شود که نباشد گزنده و بدذات.
ناظم هروی (از آنندراج) (از مجموعۀ مترادفات ص 312).
، باوصف این قباحت به معنی مسافرزاده نیز آید:
همچو بیاض چشم سیاهان خوش نگاه
هند از غریب زادۀ ایران سپیدروست.
علی قلی خان اعظم بن حسین خان شاملو. (از آنندراج) (از مجموعۀ مترادفات ص 312).
ترانه ای که ز شوخی ندیم محفلهاست
غریب زادۀ هندونژاد خامۀ ماست.
شفیع اثر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
غریب زاده
غر زاده موله زای (حرامزاده)، لولی زاده کولی زاده فرزند غریب، زاده کولی، زاده زنا حرامزاده (وجه تسمیه آنکه مسافران و غریبان با کولیان اختلاط می کردند)
فرهنگ لغت هوشیار
غریب زاده
((~. دِ))
زاده کولی، کنایه از حرامزاده
تصویری از غریب زاده
تصویر غریب زاده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نجیب زاده
تصویر نجیب زاده
اصیل، بزرگ زاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریگ زاده
تصویر ریگ زاده
سقنقور، جانوری دوزیست شبیه سوسمار دارای چهار دست و پا و دم کوتاه که قدش تا ۲۵ سانتی متر می رسد، ریگ ماهی
فرهنگ فارسی عمید
(عَ رَ دَ / دِ)
آنکه نژاد از عرب دارد. زادۀ عرب. فرزند عرب:
مولای من است آن عربی زادۀ حر
کاخر بدهان حلو میگوید مر.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ / دِ)
آزادزاده. بزرگ زاده. شریف. اصیل. نسیب
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ / دِ)
عبدالقادر بن سیدیوسف حلبی حنفی، معروف به نقیب زاده. از فقهای قرن یازدهم است. وی به سال 1060 هجری قمری از حلب به مدینه رفته و در آنجا به تدریس پرداخته است. او راست: لسان الحکام، در فقه. معرفهالرمی بالسهام. (از ریحانه الادب ج 4 ص 233). و رجوع به سلک الدرر ج 3 ص 61 شود
لغت نامه دهخدا
(غَ دَ)
محمود غنی زادۀ سلماسی. در سلماس به سال 1296 هجری قمری به دنیا آمد و به استانبول و پس از آن به برلین رفت و در مجلۀ کاوه مقالاتی نوشت. پس به ایران برگشت و روزنامۀ سهند را انتشارداد و بسال 1353 هجری قمری درگذشت. او راست: تاریخ آذربایجان، ایرانیان مستعرب. دیوانی از او به نام ’آثار منظوم محمود غنی زاده’ به چاپ رسیده است. رجوع به الذریعه ج 9 ص 792 و سخنوران نامی معاصر ج 2 ص 195 شود
لغت نامه دهخدا
(دَ /دِ)
سقنقور. (ناظم الاطباء). ماهی سقنقور. (فرهنگ جهانگیری). جانوری ذوحیاتین شبیه سوسمار. (از یادداشت مؤلف). ماهیی است که در ریگ می رود، چنانکه ماهی در آب، و گویند سقنقور است. (انجمن آرا) (ازبرهان) (آنندراج). رجوع به سقنقور و ریگماهی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غریب خانه
تصویر غریب خانه
جایی که غریبان در آن بسر برند خانه غرباء
فرهنگ لغت هوشیار
هوزات (در فارسی امروزی خوشذات از این واژه پهلوی پدید آمده) هوز هاک نژاده گوهر دار (در فارسی امروزی جوهر دار گویند) خوشزاد خوبزاد بزرگ زاده اصیل گوهری نژاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریگ زاده
تصویر ریگ زاده
سقنقور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پری زاده
تصویر پری زاده
((پَ دِ))
فرزند پری، بچه بسیار زیبا
فرهنگ فارسی معین
بزرگزاده، والاتبار، والانژاد
فرهنگ واژه مترادف متضاد